آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

1400/4/14

مادر شدن داستان پیچیده ای دارد... وقتی حتی از درون تنها میتوانی  اشک بریزی.... واردات میکند که لبخند بزنی و تظاهر کنی که قوی مانده ای. امروز رفتیم خونه خاله صدیقه و خدا رو شکر خیلی به تو خوش گذشت. گرچه من امروز حال خیلی خرابی داشتم. میدونی دخترم می‌نویسم که بماند برای تو به یادگار .. اگر روزی به جایی رسیدی که هر لحظه برای بهتر شدنت تلاش کردی،  ولی گاهی روزها  آدم بد  داستان شدی.... از خودت متنفر نباش.. به خودت افتخار کن که حداقل تلاشت و کردی.. از اینکه خودت هستی شرمنده نباش. بی پایان دوستت خواهم داشت ...
15 تير 1400

کرونا

عزیز دلم یک ماه گذشته خیلی روزهای سختی بود. تقریبا همه کرونا گرفتیم. روزهایی که من بیش از همیشه به تو و آینده تو بدون من فکر میکردم.... روزهایی که تنهایی خودم بیشتر آزارم میداد... و باز فهمیدم چقدر حجم تنهایی آدمها و نیازمندیشون به همدیگه بالاست... تو و بابات قشنگ ترین اتفاقای زندگی من هستید..اواسط مریضی خودم حال داداش عباس و داداش مهدی و... بد بود و من همش گریه میکردم و تو همش آرومم میکردی... یهجا بهم گفتی مامان مگه نمیگی سپردم به خداا دیگه ناراحت نباش چون خدا یوقت درست نمیکنه ها.. وقتی رفتیم خونه بابا اونجا دوست پیدا کردی و این قسمت خوبش بود که یکم از تنهایی درآمدی اینجا هم با پدر جون منچ بازی کردی،😊 وقتی رفتیم کرج من م...
10 تير 1400
1